زینب خانمزینب خانم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

نی نی زینب

دلیل اول و آخر من!

این روزا برای هر خرابکاری کوچک و بزرگی که پیش میاری، فقط یک دلیل میاری و اون یه دلیل رو چنان با قاطعیت سخنرانی میکنی که وقتی طرف به خودش بیاد میبینه داره ازت عذرخواهی هم میکنه! - شما نمی دونی من کوچکم؟ بچه ام؟ هنوز عقلم رشد نکرده؟ باز هم می خوای دعوا کنی منو؟!!!!! ...
25 فروردين 1395

آرزوهای من!

بارون نم نم به شیشه میزد و من و زینب جون داخل ماشین مسیر خونه به مهد رو طی می کردیم. آهی کشیدم و گفتم: دخترم شما چه آرزویی داری که زیر بارون برآورده شه؟ - اول دوست دارم بچه های یمن و سوریه از دست آدمای بد راحت شن. - بعدش آرزو دارم باباجون پولدار شه بره یه وانت سفید بخره و من برم بالای وانت! دو احساس خنده و تعجب در من جمع شده بود و هیچ کدام به اون یکی فرصت بروز نمی داد!!! ...
15 فروردين 1395

دندونم کو؟

روز اول عید عازم خونه باباحاجی برای تبریک سال نو شدیم که باباجون پیشنهاد داد سر راه بریم مزار شهداء و سری هم به علی آقا و باقی رفتگان بزنیم. به ناگاه ( به قول آقای همساده، عروسک خوش زبون برنامه کلاه قرمزی) زینب خانمی، که در حال خوردن آبنبات بود آهسته به من زد و گفت: مامان ! مامان! دندونم نیست... گفتم : نه، عزیزم ، اشتباه می کنی، بذار ببینم! بله... درست می گفت دندونش شکسته بود و به جای آبنبات قورت داده بود.سندش هم موجوده...! عکس ...
15 فروردين 1395

مشهد الرضا 1395

با یادآوری خاطره خوب سفر به مشهد، دلم غنج میره دوباره یاسین و دانیار و خاله سمیه رو ببینم. یه سفر به یاد موندنی که گاه از شدت خنده دل درد می شدیم. خاطره های تموم نشدنی باباجون و هادی آقا! من که به هیچ عنوان از دانیار کوچولو جدا نمیشدم! انگار در آسمون باز شده و همین یه دونه نی نی افتاده. روز آخر سفر من و باباجون رفتیم شهر بازی سرزمین عجایب. اما یاسین ترجیح داد با باباجونش بره سرزمین موج های خروشان. مهم اینه که به هر دوی ما خوش گذشت... ...
13 فروردين 1395

85 سالگی ننه!

آه، مادر هنوز منتظر است... آهسته باز از بغل پله ها گذشت در فکرش آش و سبزی بیمار خویش بود آهسته تا به هم نزند خواب ناز ما در باز و بسته شد ... امسال عید باز هم خونه ننه دعوت شدیم. یه عکس دسته جمعی ...
13 فروردين 1395

پت و مت

خالق عروسک های پت ومت «لوبومیر بنش» فوت کرده و پسرش راهش رو ادامه میده. ایده های نو از بطن زندگی ما پیدا میشن، اگه فرصت بروز و ظهور پیدا کنن. آدم هایی هستند که شاید کم بگویند:« من هستم... » اما به شدت وجود دارند! وقتی به کارهاشون نگاه میکنی، میبینی با همه ساده لوحیشون همه کاری از دستشون برمیاد. اونا نه به خاطر چهره زیبا یا کلام فریبنده شون بلکه به خاطر سکوت و سادگیشون دلچسبن. طوری اصالت دارن که رد شدن از کنارشون، شادت میکنه ولو به یک سلام! این دسته آدما مثل سایه هستن وقتی می رن تندی گرمای خورشید و احساس عطش، ما رو متوجه وجودشون می کنه!راحت می خندن، راحت راه میرن، برای مهمونی رفتن دغدغه ...
2 فروردين 1395

سال مادر، سال1395

همه با من تکرار کنن: ما....در... نه نشد! حداقل این شعر مشیری رو با احساس روخوانی کنید.   حشمت و جاه سلیمانی یافتن شوکت و فر سکندر داشتن تا ابد در اوج قدرت زیستن ملک هستی را مسخر داشتن برتو ارزانی که ما را خوش تر است لذت یک لحظه " مادر " داشتن !     ...
1 فروردين 1395

تحویل سال 1395

اگر چه گاهی اوقات یادمان می رود که عشق تنها بهانه زندگی است، خدا رو شکر که بهار با آمدنش این قانون رو یادمون میاره. به زمین سلام و به آسمان درود و به سبزه ها تبسم تقدیم می کنم. سال 1395 خوش آمدی ... زینب خانم در حال گرفتن ژست های نوروزی با لباس عید     ...
1 فروردين 1395

چهارشنبه سوری

بعد از شور و مشورت های چند ثانیه ای که بی شباهت به برخی تصمیمات یک شبه بعضی کارگزاران ، نیست! تصمیم بر این شد که به جای شرکت در چهارشنبه سوری و برنامه های حاشیه ایی آن، در خانه میان جمع کوچک 4 نفره خود بیتوته کرده و به شکستن آجیل و خوردن تنقلات بپردازیم . ...
1 فروردين 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی زینب می باشد